![](https://sabkeideal.com/wp-content/uploads/2025/02/main_image-e1738829333601-780x470.jpg)
صددام در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر ندرخشید
فیلم سینمایی صددام به کارگردانی و نویسندگی پدرام پور امیری و تهیه کنندگی مجتبی رشوند، یکی از آثار حاضر در بخش مسابقه چهل و سومین جشنواره فیلم فجر است.
به گزارش سبک ایدهآل، صددام داستان صلاح یک دو رگه ایرانی عراقی است، که یکی از بدل های صدام است و مامور می شود تا با مامور ویژه حلیمه به جای صدام به ایران بیاید و در میدان آزادی سخنرانی کند تا همه فکر کنند صدام تهران را فتح کرده است. در این راه اتفاقاتی می افتد و زندگی صلاح و حلیمه و آدم های اطراف را تغییر می دهد.
رضا عطاران در نقش صلاح پریناز ایزد یار در نقش ثریا نامزد صلاح و آزاده صمدی در نقش حلیمه بازی کرده اند.
صددام نه در قصه نه در کارگردانی و نه در بازی ها هیچ نقطه درخشانی ندارد. همه چیز در دم دستی ترین حالت ممکن اجرا شده است. شوخی های رکیک و رفتارهای زننده قرار است جای نقص های قصه و کارگردانی ضعیف را پر کند که ابدا اینطور نشده است.
گاهی بافت فیلم به سمتی پیش رفته که این شوخی ها می تواند کارکرد داشته باشد؛ مثلا به ساخت و پرداخت یکی از کاراکترها کمک کند که حتی در این صورت هم استفاده از شوخی های فیزیکی و لفظی جنسی شایسته نیست. چه برسد به زمانی که فقط برای پر کردن فیلم و جذب مخاطب انجام شده باشد.
صدام برای ایرانیان و حتی بسیاری از مردم عراق نماد ظلم و خشونت است. او کسی است که آتش جنگ باعث شده داغ فرزندان بر دل مادران بنشیند. اکثر کوچه ها و خیابان های شهرهای ایران به نام شهیدانی است که برای دفاع از ایران اسلامی علیه صدام بعثی جنگیده و به شهادت رسیده اند. چه فرزندانی که سال ها بی پدری کشیدند و در فراق پدر اشک ریختند. چه زنان جوانی که در سال های اولیه زندگی مشترک بیوه شدند و همسرشان را در جنگ از دست دادند . چه تن ها و بدن هایی که از خمپاره ها و جنگنده های عراقی به لرزه افتاده اند. چه جوانانی که از جوانی تاکنون مجروح شده و بار این درد را به دوش می کشند. اقتصاد ایران در زمان جنگ تحمیلی به هم ریخت و مردم به سختی افتادند.
صدام برای ایران و ایرانی یادآور نکبت و غم است. حالا با همه این اوصاف لزوم شوخی با چنین فردی چیست؟ شاید با یک داستان قوی و تغییراتی در اصل قصه می شد در دل داستان، صدام و ارتش بعثی را تحقیر کرد مثل کاری که جلیل سامان در زیرخاکی کرده بود و شخصیت فریبرز یک تنه ارتش عراق و صدام را به سخره می گرفت. آنجا شخصیت فریبرز آنقدر درست و خوب پرداخته شده بود که شوخی ها و سوءتفاهماتی که پیش می آمد کاملا قابل درک بود و در راستای بازیابی غرور ملی کارکرد داشت و سرهنگ عراقی را تحقیر می کرد.
اما در صددام شخصیت صلاح مختصات دقیق و تعریف شده ای ندارد. حتی حال او نسبت به عشقش ثریا مشخص نیست. گاهی او را مسخره می کند، گاهی قربان صدقه اش می رود، گاهی به سادگی و بدون اصرار، رهایش می کند. تکلیفش مشخص نیست. دیگر شخصیت ها هم همینطور هستند؛ هیچ کدامشان کاراکترهای دقیقی نیستند. ثریا معلوم نیست چرا با آن سطح خانواده و امکانات عاشق صلاح شده است، معلوم نیست نوک زبانی حرف زدن چه کمکی به شخصیتش می کند.
فیلمساز می تواند جهان مورد نظر خودش را برای فیلمش بسازد. می تواند هر چه که می خواهد را بگوید، می تواند زمین و زمان را به هم بدوزد و واقعیت و خیال را جا به جا نشان دهد، اما یک شرط مهم دارد؛ اینکه فیلمساز باید قواعد جهانی را که ساخته است اول برای خود و بعد برای مخاطب روشن کند. نمی شود رئال و واقعی شروع کنی و بعد فیلم را فانتزی ادامه دهی. به عنوان مثال، توجیه سکانس گاز گرفتن انگشت و کندن و قورت دادن انگشت در این فیلم چیست؟ این عدم یکدستی در سبک، بیش از آنکه به گردن متن باشد، تقصیر کارگردان است که البته در مورد فیلم صددام نویسنده و کارگردان یک نفر هستند.
مثلا سروش صحت چندین سال است که فیلم هایش جهان عجیب و غریب مخصوص به خود را دارند اما او خوب می تواند ویژگی های این جهان خاص را تبیین کند تا مخاطبی که سلیقه اش به فیلم های او نزدیک است، آثارش را درک کند.
فیلمنامه صددام طرح درستی ندارد و روابط علی و معلولی محکم بنا نشده اند. پدرام پورامیری تاکنون چندین بار برای فیلمنامه، نامزد سیمرغ بلورین شده و این فیلمنامه پر خلأ، از او بعید است. سوال اصلی در مورد فیلمنامه این است که داستان چه می خواهد بگوید؟ این ایده که شاید صدام زنده باشد و بدلش به جای او گرفتار و محاکمه شده باشد به چه کار یک مخاطب ایرانی می آید؟ در این برهه حساس از روابط ایران و آمریکا، چرا آمریکا با حمله به عراق باید ناجی صلاح شود؟
چرا همه آدم های عراقی از صدام گرفته تا مردم عادی اینقدر سلیس و روان فارسی حرف می زنند؟ چرا صدام باید بیاید و به یک ایرانی هرچند به شوخی و با کلک دستور بدهد؟ چرا باید با چتر در خیابان های تهران راه برود؟ فلسفه حضور امیر با بازی امیر احمد قزوینی در داستان چه بود؟ اگر امیر و خشایار تریاکی نبودند چه اتفاقی می افتاد؟ اگر ثریا با بازی پریناز ایزدیار نوک زبانی حرف نمی زد چه می شد؟ دلیل تصمیم گیری های ناگهانی ثریا برای عاشق و فارغ شدن چه بود؟ پدر ثریا کجای زندگی اش بود؟ و سوالات دیگر که بعد از دیدن فیلم در ذهن ایجاد می شود.
بازی های فیلم بسیار معمولی و حتی ضعیف است. رضا عطاران و پریناز ایزدیار خوب نیستند. عباس جمشیدی فر هم با اینکه نشان داده بازیگر خوبی است، اما شبیه نقش هایش در سریال های دسته چندم طنز تلویزیونی ظاهر شده است. صددام چند لحظه شیرین و بانمک دارد که مخاطب را به خنده وا می دارد، اما در باقی لحظات در تلاش است تا به زور اشارات و ارجاعات برون متنی مثل خوانندگان غیرمجاز یا شوخی های نامناسب و ممنوعه و نخ نما شده، بیننده را تحت تاثیر قرار دهد که اینگونه نمی شود. به عنوان مثال تاکید بر جای بوسه که روی صورت صلاح مانده…
دکور و صحنه و موسیقی هم هیچ کمکی به فیلم نکرده اند. لباس ها در سال پنجاه و نه قرابتی با روایت فیلم ندارند. حتی روسری ای که سر پریناز ایزدیار است، دقیقا در سال ۱۴۰۲ مد بوده است. این فیلم می توانست با قالب فانتزی و کمی تخیل بیشتر ایده خود را سمتی سوق دهد که در آن غرور ملی حفظ شده و به واسطه تحقیر صدام، کمک کند تا مردم ایران به برهه سخت و دردناکی از تاریخ میهنشان لبخند بزنند. مرز باریکی بین لبخند همراه عزت و لبخند همراه با ذلت وجود دارد و اثری موفق است که حس رضایت و غرور را به مخاطب القا کند.
نام فیلم از معدود نقاط قوت فیلم است. بازی با کلمه صدام که به جای تشدید دوبار از حرف د استفاده شده و کلمه دام و صد را در ذهن پررنگ می کند. البته به نظر می رسد فیلمساز در یکی از این صد عدد دام گیر افتاده است.
منبع: اندیشه معاصر